آیا عزاداری، بدعت است؟
پرسش :
آیا طبق معیارهای دینی، عزاداری بدعت محسوب می شود؟!
پاسخ :
بدعت در لغت به معنای هر گونه نوآوری است(1) و در اصطلاح به معنای افزودن چیزی به دین و یا کاستن از دین و نسبت دادن آن به دین است در حالی که این افزودن یا کاستن سابقه ای در دین ندارد.(2) وضوح غیرمشروع بودن چنین عملی بر هیچ کس پوشیده نیست. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در بیانی که تصریح به این موضوع دارد می فرماید: «کُلُّ مُحْدَثَةٍ بِدْعَةٌ وَ کُلُّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ وَ کُلُّ ضَلَالَةٍ فِی النَّار»(3)؛ (ایجاد هر امری که سابقه در دین نداشته بدعت است و هر بدعتی گمراهی است و هر گمراهی در آتش است).
براى یک آیین جهانى ممکن نیست که اندوه و گریه بر فقدان عزیزان را حرام کند، آن هم گریه و اندوهى که همراه چیزى نیست که خدا را خشمگین سازد. علاوه بر آن با توجه به تأییدهایی که در آیات قرآن و بیانات و سیره نقل شده از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و ائمه معصومین(علیهم السلام) درباره عزاداری و سوگواری وجود دارد، این موضوع هیچ گاه نمی تواند بدعت باشد.
خداوند متعال در آیه 7 سوره حشر می فرماید: «مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»؛ (آنچه رسول آورده بگیرید و از آنچه نهی کرده دوری کنید). نیز در آیه 21 سوره احزاب می خوانیم: «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ اُسْوَهٌ حَسَنَهٌ»؛ (به راستی در اقتدا به رسول خداسرمشق و الگوی نیکویی است). بدیهی است که ما برای دستیابی به حکم مشروع بودن یا نبودن عزاداری به سیره رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت طاهرینش(علیهم السلام) مراجعه می کنیم، اما با این حال گزارشی اجمالی از عمل صحابه، خلفا و علمای فریقین نیز در واکنش به موضوع عزاداری ارائه می کنیم تا ثابت شود که حتی با مبانی اهل سنت نیز این مسأله به هیچ وجه موضوعی «خارج» از دین و «اضافه شده» به آن نیست.
طبق مضمون این آیه حضرت یعقوب(علیه السلام) در فراق فرزندش دچار حزن و اندوه فراوانی گشت به طوری که سالیان درازی در غم یوسف اشک ریخت تا دیدگانش سفید شد و بینایی خود را از دست داد. زمخشری روایت کرده است که حضرت یوسف(علیه السلام) از جبرئیل مدت اندوه و گریه پدر را جویا شد. پاسخ داد: هفتاد سال به طول انجامید و درباره پاداش گریه او سؤال کرد. پاسخ داد: گریه او پاداش برابر هفتاد شهید دارد.(4) طبق این آیه، اصل موضوع اظهار ناراحتی و گریه در فراق یک شخص عزیز امری مشروع و بلااشکال است.
در روایات نیز بیانات بسیار متعددی از ائمه اهل بیت(علیهم السلام) در فضیلت و ثواب عزاداری و گریه کردن برای امام حسین و دیگر معصومین(علیهم السلام) ذکر شده است که این مقال حتی گنجایش مرور اجمالی شان را نیز ندارد. از آن گذشته چون اتهام بدعت بودن عزاداری عموما از سوی وهابیان تندرو بر شیعه ایراد می شود، ما ترجیح می دهیم بیشتر گزارش های دال بر سوگواری از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و صحابه و تابعین را در اینجا مورد استناد قرار دهیم. با این حال فقط از باب مثال به دو نمونه از روایات اهل بیت(علیهم السلام) در این باره اشاره می کنیم.
امام صادق(علیه السلام) در بیان پاداش چنین عملی می فرماید: «مَنْ دَمَعَتْ عَیْنُهُ فِینَا دَمْعَةً لِدَمٍ سُفِکَ لَنَا أَوْ حَقٍّ لَنَا نُقِصْنَاهُ أَوْ عِرْضٍ انْتُهِکَ لَنَا أَوْ لِأَحَدٍ مِنْ شِیعَتِنَا بَوَّأَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِهَا فِی الْجَنَّةِ حُقُباً»(5)؛ (هر کس حتی یک بار چشمانش بر ما و خونی که از ما ریخته شد و حقی که از ما پایمال شد و آبرویی که از ما ریخته شد یا بر کسی از شیعیان ما گریان شود خدای تعالی او را سالیان سال در بهشت جای خواهد داد). امام رضا(علیه السلام) نیز خطاب به یکی از اصحابش در بیان ثواب گریستن برای امام حسین(علیه السلام) می فرماید: «یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ بَکَیْتَ عَلَى الْحُسَیْنِ ع حَتَّى تَصِیرَ دُمُوعُکَ عَلَى خَدَّیْکَ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتَهُ صَغِیراً کَانَ أَوْ کَبِیراً قَلِیلًا کَانَ أَوْ کَثِیراً»(6)؛ (ای فرزند شیب اگر بر حسین بگریی به طوری که اشک هایت بر صورتت جاری شود خداوند همه گناهان تو را از کوچک و بزرگ و کم و زیاد می بخشد).
برای مثال در سیره پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) می بینیم که جناب شان بر سر مزار مادرشان، بانو آمنه گریستند(7) و هنگامی که خبر شهادت عموی شان حضرت حمزه(علیه السلام) و مثله کردن بدنش را شنید، متأثر شد و با صدای بلند گریست.(8) ابن مسعود در این باره می گوید: «رسول خدا در شهادت حمزه به گونه ای به شدّت گریست که مانند آن را از آن حضرت ندیده بودیم، جنازه او را در قبله نهاد آنگاه ایستاد و با صدای بلند گریه سر داد تا این که بی هوش شد و پس از آن فرمود: ای عموی رسول خدا! ای شیر خدا و شیر رسول خدا! ای حمزه، ای انجام دهنده کار خیر، ای حمزه، ای برطرف کننده سختی ها از پیامبر، ای کسی که دشمن را از برابر رسول خدا دور کرده وجود او را نگهداری نمودی».(9)
همچنین درباره سوگ آن حضرت در واکنش به شهادت جعفربن ابی طالب می خوانیم که: زمانى که خبر شهادت جعفر بن ابى طالب به مدینه رسید رسول اکرم(صلى الله علیه و آله) به خانه جعفر آمد و به همسر او اسماء بنت عمیس تسلیت گفت. در این هنگام حضرت فاطمه(سلام الله علیها) با چشمان گریان وارد شد. حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه و آله) با دیدن این صحنه فرمود: «واقعا بر افرادی مثل جعفر باید گریست».(10)
نقل های تاریخی ای نیز درباره گریستن ایشان در سوگ صحابی بزرگوار عثمان بن مظعون(11) و بعد از درگذشت فرزندشان ابراهیم(12) وجود دارد و حتی نقل شده است که ایشان درباره گریه شان در سوگ فرزندشان ابراهیم فرموده اند که: «چشم اشک بار مى شود و دل اندوهگین مى گردد ولى چیزى برخلاف رضاى پروردگارمان نمى گوییم و ما اى ابراهیم، به خاطر تو اندوه گین هستیم».(13)
همچنین نقل شده است که پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) بر بالین سعد بن عباده که در حال احتضار بود گریستند و همراهان شان نیز گریه کردند. برخی به آن حضرت اعتراض کردند حضرت در پاسخ فرمودند: «آیا نمی دانید که خداوند کسی را به خاطر اشک چشم و اندوه قلبی عذاب نمی کند؟ آنگاه حضرت به زبان شان اشاره کردند و فرمودند: تنها زبان انسان است که باعث عذاب می گردد مگر آن که خدا بنده اش را مورد رحمت قرار دهد و عذاب نکند.(14) نیز از حضرت علی(علیه السلام) روایت شده که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) از واقعه عاشورا خبر داده و بر فجایع آن گریسته است.(15)
علاوه بر آن، بیانات تاریخی فراوانی در منابع حدیثی و سیره از اقامه عزاداری ائمه اهل بیت(علیهم السلام) بر امام حسین(علیه السلام) و دیگران و ناراحتی شان از چنین وقایعی ذکر شده است. برای مثال می بینیم که امام صادق(علیه السلام) از شاعران می خواست که در رثای امام حسین(علیه السلام) شعر بگویند و ایشان به خاطر این اشعار می گریستند و محزون می شدند(16) یا مثلا در حالات امام کاظم(علیه السلام) می خوانیم که هنگام هنگام ورود محرم هیچ کس خنده ایشان را نمی دید و مدام در حالت ناراحتی سوگواری و حزن بودند(17) یا مثلا می بینیم که امام حسن عسکری(علیه السلام) نیز هنگام فوت پدرشان امام هادی(علیه السلام) برای شان عزاداری می کردند.(18)
عزاداری در سیره خلفای صدر اسلام، صحابه و تابعین
عزاداری و گریستن در سوگ دوستان و اطرافیان - از آنجایی که عملی انسانی و فطری است - منحصر در رفتارهای پیامبر و ائمه اهل بیت(علیهم السلام) نیست و برای مثال در کتاب های سیره و تواریخ مربوط به صحابه و خلفا - به عنوان کسانی که قول و رفتارشان برای اهل سنت حجت است - نیز رفتارهایی در تأیید عزاداری می یابیم.
برای مثال در آن کتاب ها گزارش هایی از گریه خلیفه اول بر بالین پیامبر(صلی الله علیه و آله)(19) و نیز همراهی خلیفه دوم با او نزد ام ایمن برای گریه بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) روایت شده است.(20) علاوه بر آن گزارش هایی از جلوگیری نکردن خلیفه دوم از گریه و شیون زنان در این مناسبت روایت شده است(21) علاوه بر آن روایت شده که خلیفه سوم نیز در کنار قبری نشست و آن قدر بر آن گریست که محاسنش نیز خیس شد.(22)
همچنین بیانات تاریخی ای نیز از عزاداری و گریه و بر سر و سینه زدن عایشه بعد از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیز ذکر شده است.(23) عایشه همچنین برای کسانى از خویشاوندانش که مى مردند اقامه عزادارى مى کرد و مى گریست و نوحه خوانى مى کرد.(24) به عنوان مثال وقتی خبر شهادت برادرش محمد بن ابی بکر را شنید، با اینکه از لحاظ فکری و سیاسی در جبهه مخالف عایشه بود و در جنگ جمل نیز مقابلش ایستاد، اما باز هم عایشه براى او خیلى ناله کرد و گریست و پس از نماز، بر علیه معاویه و عمروعاص نفرین کرد.(25)
علاوه بر این صحابیان شناخته شده، نقل های تاریخی دیگری نیز درباره عزاداری و سوگواری مردمان معاصر رسول خدا - به این نکته نیز توجه کنیم که در تقسیم بندی های اهل سنت هر کسی پیامبر را یک بار دیده باشد، از صحابه به شمار می رود - وجود دارد. مثلا سعید بن مسیب، که افضل تابعین است و مرسلات او از نظر اهل سنت صحیح ترین است.(26) می گوید زمانی که پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) رحلت کرد شهر مکه از شدت ناله و گریه مردم به لرزه درآمد. ابوقحافه علت این صدا را جویا شد، در جواب گفتند که پیامبر رحلت فرمود. سپس ابوقحافه آیه استرجاع را خواند.(27) مردم مدینه نیز با شنیدن خبر مرگ پیامبر(صلی الله علیه و آله) به شدت گریستند. ام سلمه می گوید: شبی که پیامبر از دنیا رفت، هیچ کس نخوابیده بود و همگی در غم از دست دادن آن حضرت با صدای بلند گریه می کردیم... . مدینه یکصدا فریاد و ناله و گریه شده بود. نزدیک صبح بلال شروع به اذان گفتن کرد و وقتی به نام پیامبر رسید با صدای بلند گریه کرد، به طوری که از شدت گریه و غم و اندوه بی هوش شد. با گریه بلال حزن و اندوه حاضران چند برابر شد.(28)
بلاذری نیز می نویسد: وقتی رسول خدا از دنیا رفت عایشه به همراه دیگر زنان به عزاداری پرداخت و به سر و صورتش می زد.(29) حضرت فاطمه(علیها السلام) نیز پس از دفن پدر کنار قبر ایستاد، خاک آن را بر سر می ریخت و می گریست و شعرهایی با این مضمون می خواند که: «کسى که تربت [خوشبوى] حضرت احمد(صلی الله علیه و آله) را ببوید؛ نیازى نیست که دیگر در طول زمان عطر خوشبوى غالیه ببوید. مصائب آن چنان سنگینى بر من فرود آمده است که اگر؛ بر روزها فرو ریزد همانند شبانگاهان تیره و تار خواهد شد.(30)
درباره عزاداری و سوگواری برخی دیگر از صحابه و تابعین نیز نقل های تاریخی متعددی وجود دارد. برای مثال می بینیم که عبدالله بن مسعود که از بزرگان صحابه است بعد از مرگ عمر کنار قبر او ایستاد و گریه کرد.(31) یا در سیره عبدالله بن عمر نیز آمده است که وی، پس از کشته شدن حجربن عدی، یار با وفای علی بن ابیطالب(علیه السلام) به شدت گریه کرد. در هنگام شنیدن خبر شهادت حجر، عبدالله در بازار بود. آنچه در اختیار داشت رها کرد و ایستاد، آنگاه در حالی که گریه می کرد فریاد زد.(32) یا درباره احنف بن قیس، که از صحابه بشمار می آید و مورد قبول اهل سنت نیز هست گفته شده که کنار قبر برادرش رفت و گریه کرد و اشعاری در فراقش سرود.(33)
به هر حال تعداد گزارش های تاریخی راجع به سوگواری و عزاداری صحابه و تابعین در فراق عزیزان و یاران و اعضای خانواده شان، بسیار دامنه دارتر از این است که قابل انکار باشد.
البته موارد عزاداری و گریه و نوحه خوانی علمای اهل سنت در مرگ عزیزان و بزرگان شان منحصر در این نمونه ها نیست و آنها پیش از عزاداری برای هر کس دیگر، برای مصیبت حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) سوگواری کرده اند. بسیاری از علما و شاعران اهل سنت برای امام حسین(علیه السلام) مرثیه سروده اند و قصه گویان اهل سنت نیز عزاها و مصائب امام حسین(علیه السلام) را به زبان قصه بیان کرده اند.(36) نمونه های از آن عبارت است از:
- وقتی خبر کشته شدن امام حسین(علیه السلام) را به حسن بصرى از تابعین مشهور و از علمای بزرگ اهل سنت دادند، به قدرى گریه کرد که دو طرف گیجگاهش تکان مى خورد. ربیع بن خیثم و تابعین فراوان دیگری نیز برای امام حسین(علیه السلام) گریه کردند.(37)
- ابوالحسن بصری از علمای اهل سنت وقتی از حالات مردی در بغداد پرسید و شنید برای امام حسین(علیه السلام) گریه می کند، او هم برای حضرت گریست.(38) همچنین در سال 352 هجری قمری در بغداد بخاطر عزاداری برای امام حسین(علیه السلام) بازارها تعطیل می شد و نوحه سرایی می کردند.(39) و فقط علمای حنابله با این کار مخالف بودند.(40)
- در روز عاشورا از سبط ابن جوزى خواسته شد که بر فراز منبر رفته و از مقتل و چگونگى شهادت امام حسین(علیه السلام) براى مردم سخن گوید. سبط ابن جوزى این خواسته را پذیرفت و بر بالاى منبر تکیه زد، او پس از یک سکوت طولانى، دستمال خویش بر صورت نهاد و گریه شدیدى سرداد و آن گاه در حالى که مى گریست اشعاری بدین مضمون سرود که: «واى به حال کسى که شفیع اش دشمن او باشد! در هنگامه قیامت، که براى بیرون آمدن مردم از زمین در صور دمیده مى شود سرانجام در قیامت فاطمه زهرا وارد محشر مى شود، در حالى که پیراهن او به خون حسین(علیه السلام) آغشته است». سپس سبط ابن جوزى از منبر پایین آمد و اشک ریزان به خانه خویش رفت.(41)
- امروزه نیز برخی از علمای اهل سنت به گریه و عزاداری برای امام حسین(علیه السلام) سفارش می کنند و خود در این مراسم حاضر می شوند و در بسیاری از مناطق خصوصا در ایران شاهد عزاداری و اطعام از سوی اهل سنت در روز عاشورا می باشیم، به عنوان مثال در شهر اسدیه خراسان جنوبی، هر سال در روز عاشورا به یاد امام حسین(علیه السلام) مقدار زیادی غذا توسط اهل سنت پخته می شود و بین مسلمانان توزیع می شود. در مناطق سنی نشین کشورهای خلیج فارس و سایر کشورهای عربی نیز مردم هر چند عزاداری محرم و عاشورا را به روش شیعیان عراق، لبنان و بحرین انجام نمی دهند، اما در روز عاشورا به پختن غذاهای مخصوص و اطعام دیگران پرداخته، از جشن و سرور پرهیز می کنند و هر از چندگاه شمار اندک اهل سنت، که در جوار مساجد و یا تکایا و حسینیه های اهل تشیع زندگی می کنند، در مراسم عزاداری آنان شرکت می نمایند. به عنوان مثال مرحوم علامه سید محسن امین که در سال 1321 ق به مصر سفر کرده است، وضعیت عزاداری مردم مصر، اعم از شیعه و اهل سنت، و علاقه آنان به اهل بیت را همچون عراقی ها شمرده است.(42)
در فقه شیعه نیز عموما با تکیه بر احادیث اهل بیت(علیهم السلام) اصل مسأله عزاداری بر نزدیکان مشروع و مجاز و عزاداری بر سالار شهیدان از مؤکدترین مستحبات شمرده شده است و فقط احتیاط ها و کراهت ها و بعضا تحریم هایی راجع به نوحه سرایی به باطل و دروغ، پاره کردن گریبان، سیلی زدن به صورت، زخمی کردن خود، بریدن و کندن مو، فریادهای خارج از حد اعتدال و به طور کلی هر عملی که موجب غضب خداوند بشود، صادر شده است.(44)
نتیجه اینکه بعد از بیان همه این شواهد، باز هم می پرسیم که کدام عقل سلیمی می تواند حکم کند که موضوع عزاداری امری «خارج از دین» و «اضافه شده» در آن است؟ به خصوص اگر این عزاداری برای شخصیتی بی نظیر همچون اباعبدالله الحسین(علیه السلام) و بزرگداشت حماسه بی نظیر عاشورا باشد. اساساً سوگوارى در مرگ اشخاص یک نوع تعظیم و احترام به آنان و رعایت موقعیّت و شخصیّت شان محسوب مى شود. از آن بالاتر اقامه عزادارى براى امام حسین(علیه السلام) به عنوان احیا کننده دین و اولین معلم مکتب آزادگی و ایثار و مبارزه علیه ظلم، علاوه بر تجلیل از مقام شامخ آن امام همام، از مصادیق روشن تعظیم شعائر الهى است. همان موضوعی که در آیه 158 سوره بقره درباره اش می خوانیم: «وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللهِ فَاِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوب»؛ (هر کس شعائر الهى را بزرگ دارد، این کار نشانه تقواى دل هاست).
پینوشتها:
(1). فرهنگ معاصر عربی- فارسی، آذرنوش، آذرتاش، نشر نی، تهران، 1388 هـ ش، چاپ دهم، ص 29.
(2). رسائل المرتضی، الشریف، المرتضى، تحقیق: الحسینی، سید احمد، چاپخانه خیام، قم، 1410 هـ ق، چاپ اول، ج 2، ص 264؛ وهابیت بر سر دو راهى، مکارم شیرازی، ناصر، انتشارات، قم، مدرسه الامام على بن ابى طالب(ع)، 1386 هـ ش، چاپ نهم، ص 11.
(3). کشف الغمة فی معرفة الأئمة، اربلى، على بن عیسى، محقق / مصحح: رسولى محلاتى، هاشم، نشر بنی هاشمی، تبریز، 1381 هـ ق، چاپ اول، ج 2، ص 134.
(4). الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فى وجوه التأویل، زمخشرى، محمود بن عمر، حسین احمد، مصطفى، دار الکتاب العربی، بیروت، 1407 هـ ق، چاپ سوم، ج 2، ص 497.
(5). بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1403 هـ ق، چاپ دوم، ج 44، ص 279.
(6). الأمالی، ابن بابویه، محمد بن على، نشر کتابچى، بیروت، 1376 هـ ش، چاپ ششم، ص 130.
(7). مسند أحمد بن حنبل، شیبانی، أحمد بن محمد بن حنبل، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1421 هـ ق، چاپ اول، ج 38، ص 146؛ أخبار مکة فی قدیم الدهر و حدیثه، مکی فاکهی، محمد بن إسحاق، محقق: عبد الله دهیش، عبد الملک، دار خضر، بیروت، 1414 هـ ق، چاپ دوم، ج 4، ص 33.
(8). المعجم الکبیر، طبرانی، سلمان بن أحمد، محقق: السلف، حمد بن عبد المجید، مکتبه ابن تیمیه، قاهره، بی تا، چاپ دوم، ج 3، ص 142.
(9). سیرة الحلبیّه، حلبی، علی بن إبراهیم بن أحمد، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1427 هـ ق، چاپ دوم، ج 2، ص 335.
(10). أسد الغابة فی معرفة الصحابة، ابن اثیر، علی بن محمد، دار الفکر، بیروت، ١۴٠٩ هـ ق، ج 1، ص 343.
(11). سنن أبی داود، أبو داود سلیمان بن الأشعث بن إسحاق، محقق: محمد محیی الدین عبد الحمید، المکتبة العصریة، صیدا – بیروت، بی تا، ج 3، ص 201.
(12). صحیح بخاری، بخاری، محمد بن إسماعیل، محقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر، دار طوق النجاة، بیروت، 1422 هـ ق، چاپ اول، ج 2، ص 83.
(13). المستدرک على الصحیحین، النیسابوری، محمد بن عبدالله، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، دار الکتب العلمیة، بیروت،1411هـ ق / 1990 م، الطبعة الأولى، ج 4، ص 43؛ عقد الفرید، اندلسى، ابن عبد ربه، دار احیاء التراث العربى، بیروت، 1420هـ ق / 1999 م، الطبعة الثالثة، ج 3، ص 197.
(14). صحیح بخاری، همان، ج 2، ص 84.
(15). بحار الانوار، همان، ج 44، ص 247.
(16). همان، ص 287.
(17). همان، ص 284.
(18). لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقیه، مجلسى، محمدتقى بن مقصودعلى، نشر اسماعیلیان، قم، 1414 هـ ق، چاپ دوم، ج 2، ص 436.
(19). صحیح بخاری، همان، ج 6، ص 13.
(20). التاریخ القویم لمکة و بیت اللَّه الکریم، کردی، محمدطاهر، دار خضر، بیروت، 1420 هـ ق، چاپ اول، ج 1، ص 198- 203.
(21). المصنف، حمیری یمانی صنعانی، عبد الرزاق بن همام، محقق: أعظمی، حبیب الرحمن، المکتب الإسلامی، بیروت، 1403 هـ ق، چاپ دوم، ج 3، ص 558؛ المستدرک على الصحیحین، ضبی طهمانی، حاکم محمد بن عبد الله، تحقیق: عبد القادر عطا، مصطفى، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1411هـ ق، چاپ اول، ج 3، ص 336.
(22). شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة، الطبری، أبو القاسم هبة الله ابن الحسن بن منصور الطبری، دار طیبة، بیروت، 1423 هـ ق / 2003 م، الطبعة الاولی، ص 1371.
(23). پیامبرى و جهاد، فارسی، جلال الدین، انجام کتاب، تهران، 1362 هـ ش، ص 302.
(24). ترجمه طبقات کبرى، مهدوى دامغانى، محمود، فرهنگ و اندیشه، تهران، بی تا، ص 234.
(25). تاریخ الأمم و الرسل و الملوک، طبری، محمد بن جریر، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1407هـ ق، الطبعة الأولى، ج 3، ص 132.
(26). اختصار علوم الحدیث، ابن کثیر، إسماعیل بن عمر، تعلیق و شرح: صلاح محمد محمد عویضه، دارالکتب العلمیه، بیروت، ۱۴۰۹ هـ ق/۱۹۸۹م، ص 135.
(27). شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة، الطبری، همان.
(28). البدایة والنهایة، ابن کثیر، إسماعیل بن عمر، مکتبة المعارف، بیروت، بی تا، ج 5، ص 270.
(29). النهایة فی غریب الحدیث، جزرى، ابن اثیر، موسسه مطبوعاتى اسماعیلیان، قم، 1367 هـ ش، چاپ چهارم، ج 4، ص 245؛ جمل من أنساب الأشراف، بلاذرى، احمد بن یحیى، دار الفکر، بیروت، 1417 هـ ق، چاپ اول، ج 1، ص 590.
(30). التاریخ القویم لمکة و بیت اللَّه الکریم، همان، ص 196.
(31). العقد الفرید، همان، ج 3، ص 201.
(32). الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، محقق: البجاوی، علی محمد، دارالجیل، بیروت، 1412 هـ ق، چاپ اول، ج 1، ص 487.
(33). العقد الفرید، همان، ص 202.
(34). الروض الفائق، الشیخ شعیب الحریفیش، مطبع الاستقامة، قاهره، بی تا، ص 255؛ الغدیر، علامه امینى، عبد الحسین، مرکز الغدیر، بیروت، 1416 هـ ق، چاپ اول، ج 11، ص 155.
(35). ر.ک: سیر أعلام النبلاء، ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، محقق: شعیب ارناؤوط، اسد، حسین، موسسة الرسالة، بیروت،۱۴۰۱ هـ ق، چاپ اول، ج 35، ص 444 تا ص 450.
(36).البیان و التبیین، جاحظ، ابوعثمان عمرو بن بحر، دار المکتبة الهلال، بیروت، 2002 م، چاپ اول، ج 1، ص 179.
(37). ر.ک: شرح حال و فضائل خاندان نبوت، عطائی، محمد رضا، انتشارات آستان قدس، مشهد، 1379 هـ ش، چاپ اول، ص 357.
(38). نشوار المحاضرة وأخبار المذاکرة، التنوخی البصری، أبو علی المحسن بن علی بن محمد، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1424 هـ ق، الطبعة الأولى، ج 1، ص 396.
(39). تاریخ الإسلام، ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، تحقیق: د. عمر عبد السلام تدمری، دار الکتاب العربی، بیروت، 1407هـ ق / 1987 م، چاپ اول، ج 26، ص 11.
(40). نشوار المحاضرة وأخبار المذاکرة، همان، ج 1، ص 398.
(41). البدایه و النهایه، إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی أبو الفداء، مکتبة المعارف، بیروت، بی تا، چاپ اول، ج 13، ص 194؛ التذکره، سبط ابن الجوزی، شمس الدین ابوالمظفر یوسف بن حسام الدین، چاپ الغری، نجف، بی تا، چاپ اول، ص 284.
(42). ر.ک: مجله الهدی، شماره 2، چاپ قم، ذی القعده 1391، به نقل از: محرم در اقوام و ملل، پیمانی، محبوبه، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، قم، 1392 هـ ش، چاپ اول، ص 178.
(43). الفقه على المذاهب الأربعة، عبد الرحمن بن محمد عوض الجزیری، بیروت، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1424هـ ق، چاپ دوم، ج 1، ص 484.
(44). جواهر الکلام، النجفی، محمد حسن، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، بی تا، ج 4، ص 364.
منبع: آیین رحمت
بدعت در لغت به معنای هر گونه نوآوری است(1) و در اصطلاح به معنای افزودن چیزی به دین و یا کاستن از دین و نسبت دادن آن به دین است در حالی که این افزودن یا کاستن سابقه ای در دین ندارد.(2) وضوح غیرمشروع بودن چنین عملی بر هیچ کس پوشیده نیست. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در بیانی که تصریح به این موضوع دارد می فرماید: «کُلُّ مُحْدَثَةٍ بِدْعَةٌ وَ کُلُّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ وَ کُلُّ ضَلَالَةٍ فِی النَّار»(3)؛ (ایجاد هر امری که سابقه در دین نداشته بدعت است و هر بدعتی گمراهی است و هر گمراهی در آتش است).
فطری بودن گریه، عزاداری و حزن
حال که معنای بدعت مشخص شد باید این مسأله را شرح دهیم که به نظر ما اصل موضوع «عزاداری» برای از دست دادن عزیزان، امری فطری و برآمده از احساسات پاک و ناب بشری است. هرگاه انسان به مصیبت یکى از عزیزان یا جگرگوشه ها و خویشاوندانش دچار شود، احساس اندوه شدید مى کند و در پى آن اشک برچهره اش جارى مى شود، بى آنکه بتواند جلوى غصّه یا گریه خود را بگیرد. هیچ کس منکر جدّى این حقیقت نیست. اسلام نیز دین فطرت و همسوى با آن است نه مخالف فطرت. خداوند در آیه 30 سوره روم مى فرماید: «فَاَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها»؛ (توجّهت را به سوى دین حنیفت بگردان، این فطرت خدایى است که مردم را بر آن سرشته است).براى یک آیین جهانى ممکن نیست که اندوه و گریه بر فقدان عزیزان را حرام کند، آن هم گریه و اندوهى که همراه چیزى نیست که خدا را خشمگین سازد. علاوه بر آن با توجه به تأییدهایی که در آیات قرآن و بیانات و سیره نقل شده از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و ائمه معصومین(علیهم السلام) درباره عزاداری و سوگواری وجود دارد، این موضوع هیچ گاه نمی تواند بدعت باشد.
خداوند متعال در آیه 7 سوره حشر می فرماید: «مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»؛ (آنچه رسول آورده بگیرید و از آنچه نهی کرده دوری کنید). نیز در آیه 21 سوره احزاب می خوانیم: «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ اُسْوَهٌ حَسَنَهٌ»؛ (به راستی در اقتدا به رسول خداسرمشق و الگوی نیکویی است). بدیهی است که ما برای دستیابی به حکم مشروع بودن یا نبودن عزاداری به سیره رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت طاهرینش(علیهم السلام) مراجعه می کنیم، اما با این حال گزارشی اجمالی از عمل صحابه، خلفا و علمای فریقین نیز در واکنش به موضوع عزاداری ارائه می کنیم تا ثابت شود که حتی با مبانی اهل سنت نیز این مسأله به هیچ وجه موضوعی «خارج» از دین و «اضافه شده» به آن نیست.
ریشه های قرآنی و روایی عزاداری
در قرآن مجید آیات متعددی را می توان یافت که حتی اگر تصریح به مشروعیت گریه و عزاداری نداشته باشند، اما می توان از آنها استفاده کرد که موضوع عزاداری تحت عناوینی خاص می تواند مورد تأیید آیات قرآن باشد. با این همه آیه ای نیز در قرآن وجود دارد که صریحا بر گریه و ناراحتی یکی از انبیای الهی از فراق یکی از عزیزانش دلالت می کند و با توجه به عصمت انبیاء، می توان این گونه جمع بندی کرد که موضوع عزاداری، مسأله ای امضا شده در قرآن است. در آیه 84 سوره یوسف و در بیان حالت افسرده و رنجور حضرت یعقوب از فراق فرزندش حضرت یوسف(علیهما السلام) می خوانیم: «یا أَسَفَا عَلی یُوسُفَ وَ ابْیَضَّتْ عَیْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ»؛ ([حضرت یعقوب] گفت: وا اسفا بر یوسف! و چشمان او از اندوه سفید شد اما او خشم خود را فرو می برد).طبق مضمون این آیه حضرت یعقوب(علیه السلام) در فراق فرزندش دچار حزن و اندوه فراوانی گشت به طوری که سالیان درازی در غم یوسف اشک ریخت تا دیدگانش سفید شد و بینایی خود را از دست داد. زمخشری روایت کرده است که حضرت یوسف(علیه السلام) از جبرئیل مدت اندوه و گریه پدر را جویا شد. پاسخ داد: هفتاد سال به طول انجامید و درباره پاداش گریه او سؤال کرد. پاسخ داد: گریه او پاداش برابر هفتاد شهید دارد.(4) طبق این آیه، اصل موضوع اظهار ناراحتی و گریه در فراق یک شخص عزیز امری مشروع و بلااشکال است.
در روایات نیز بیانات بسیار متعددی از ائمه اهل بیت(علیهم السلام) در فضیلت و ثواب عزاداری و گریه کردن برای امام حسین و دیگر معصومین(علیهم السلام) ذکر شده است که این مقال حتی گنجایش مرور اجمالی شان را نیز ندارد. از آن گذشته چون اتهام بدعت بودن عزاداری عموما از سوی وهابیان تندرو بر شیعه ایراد می شود، ما ترجیح می دهیم بیشتر گزارش های دال بر سوگواری از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و صحابه و تابعین را در اینجا مورد استناد قرار دهیم. با این حال فقط از باب مثال به دو نمونه از روایات اهل بیت(علیهم السلام) در این باره اشاره می کنیم.
امام صادق(علیه السلام) در بیان پاداش چنین عملی می فرماید: «مَنْ دَمَعَتْ عَیْنُهُ فِینَا دَمْعَةً لِدَمٍ سُفِکَ لَنَا أَوْ حَقٍّ لَنَا نُقِصْنَاهُ أَوْ عِرْضٍ انْتُهِکَ لَنَا أَوْ لِأَحَدٍ مِنْ شِیعَتِنَا بَوَّأَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِهَا فِی الْجَنَّةِ حُقُباً»(5)؛ (هر کس حتی یک بار چشمانش بر ما و خونی که از ما ریخته شد و حقی که از ما پایمال شد و آبرویی که از ما ریخته شد یا بر کسی از شیعیان ما گریان شود خدای تعالی او را سالیان سال در بهشت جای خواهد داد). امام رضا(علیه السلام) نیز خطاب به یکی از اصحابش در بیان ثواب گریستن برای امام حسین(علیه السلام) می فرماید: «یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ بَکَیْتَ عَلَى الْحُسَیْنِ ع حَتَّى تَصِیرَ دُمُوعُکَ عَلَى خَدَّیْکَ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتَهُ صَغِیراً کَانَ أَوْ کَبِیراً قَلِیلًا کَانَ أَوْ کَثِیراً»(6)؛ (ای فرزند شیب اگر بر حسین بگریی به طوری که اشک هایت بر صورتت جاری شود خداوند همه گناهان تو را از کوچک و بزرگ و کم و زیاد می بخشد).
عزاداری در سیره رسول خدا و اهل بیت(علیهم السلام)
علاوه بر بیاناتی که در بالا از قول معصومین(علیهم السلام) راجع به مشروع و مطلوب بودن عزاداری گفتیم، می توان در سیره آن حضرات نیز مثال های فراوانی از گریه و عزاداری در فراق دوستان و عزیزان خود - و اکثرا در رثای امام حسین(علیه السلام) - یافت.برای مثال در سیره پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) می بینیم که جناب شان بر سر مزار مادرشان، بانو آمنه گریستند(7) و هنگامی که خبر شهادت عموی شان حضرت حمزه(علیه السلام) و مثله کردن بدنش را شنید، متأثر شد و با صدای بلند گریست.(8) ابن مسعود در این باره می گوید: «رسول خدا در شهادت حمزه به گونه ای به شدّت گریست که مانند آن را از آن حضرت ندیده بودیم، جنازه او را در قبله نهاد آنگاه ایستاد و با صدای بلند گریه سر داد تا این که بی هوش شد و پس از آن فرمود: ای عموی رسول خدا! ای شیر خدا و شیر رسول خدا! ای حمزه، ای انجام دهنده کار خیر، ای حمزه، ای برطرف کننده سختی ها از پیامبر، ای کسی که دشمن را از برابر رسول خدا دور کرده وجود او را نگهداری نمودی».(9)
همچنین درباره سوگ آن حضرت در واکنش به شهادت جعفربن ابی طالب می خوانیم که: زمانى که خبر شهادت جعفر بن ابى طالب به مدینه رسید رسول اکرم(صلى الله علیه و آله) به خانه جعفر آمد و به همسر او اسماء بنت عمیس تسلیت گفت. در این هنگام حضرت فاطمه(سلام الله علیها) با چشمان گریان وارد شد. حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه و آله) با دیدن این صحنه فرمود: «واقعا بر افرادی مثل جعفر باید گریست».(10)
نقل های تاریخی ای نیز درباره گریستن ایشان در سوگ صحابی بزرگوار عثمان بن مظعون(11) و بعد از درگذشت فرزندشان ابراهیم(12) وجود دارد و حتی نقل شده است که ایشان درباره گریه شان در سوگ فرزندشان ابراهیم فرموده اند که: «چشم اشک بار مى شود و دل اندوهگین مى گردد ولى چیزى برخلاف رضاى پروردگارمان نمى گوییم و ما اى ابراهیم، به خاطر تو اندوه گین هستیم».(13)
همچنین نقل شده است که پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) بر بالین سعد بن عباده که در حال احتضار بود گریستند و همراهان شان نیز گریه کردند. برخی به آن حضرت اعتراض کردند حضرت در پاسخ فرمودند: «آیا نمی دانید که خداوند کسی را به خاطر اشک چشم و اندوه قلبی عذاب نمی کند؟ آنگاه حضرت به زبان شان اشاره کردند و فرمودند: تنها زبان انسان است که باعث عذاب می گردد مگر آن که خدا بنده اش را مورد رحمت قرار دهد و عذاب نکند.(14) نیز از حضرت علی(علیه السلام) روایت شده که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) از واقعه عاشورا خبر داده و بر فجایع آن گریسته است.(15)
علاوه بر آن، بیانات تاریخی فراوانی در منابع حدیثی و سیره از اقامه عزاداری ائمه اهل بیت(علیهم السلام) بر امام حسین(علیه السلام) و دیگران و ناراحتی شان از چنین وقایعی ذکر شده است. برای مثال می بینیم که امام صادق(علیه السلام) از شاعران می خواست که در رثای امام حسین(علیه السلام) شعر بگویند و ایشان به خاطر این اشعار می گریستند و محزون می شدند(16) یا مثلا در حالات امام کاظم(علیه السلام) می خوانیم که هنگام هنگام ورود محرم هیچ کس خنده ایشان را نمی دید و مدام در حالت ناراحتی سوگواری و حزن بودند(17) یا مثلا می بینیم که امام حسن عسکری(علیه السلام) نیز هنگام فوت پدرشان امام هادی(علیه السلام) برای شان عزاداری می کردند.(18)
عزاداری در سیره خلفای صدر اسلام، صحابه و تابعین
عزاداری و گریستن در سوگ دوستان و اطرافیان - از آنجایی که عملی انسانی و فطری است - منحصر در رفتارهای پیامبر و ائمه اهل بیت(علیهم السلام) نیست و برای مثال در کتاب های سیره و تواریخ مربوط به صحابه و خلفا - به عنوان کسانی که قول و رفتارشان برای اهل سنت حجت است - نیز رفتارهایی در تأیید عزاداری می یابیم.
برای مثال در آن کتاب ها گزارش هایی از گریه خلیفه اول بر بالین پیامبر(صلی الله علیه و آله)(19) و نیز همراهی خلیفه دوم با او نزد ام ایمن برای گریه بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) روایت شده است.(20) علاوه بر آن گزارش هایی از جلوگیری نکردن خلیفه دوم از گریه و شیون زنان در این مناسبت روایت شده است(21) علاوه بر آن روایت شده که خلیفه سوم نیز در کنار قبری نشست و آن قدر بر آن گریست که محاسنش نیز خیس شد.(22)
همچنین بیانات تاریخی ای نیز از عزاداری و گریه و بر سر و سینه زدن عایشه بعد از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیز ذکر شده است.(23) عایشه همچنین برای کسانى از خویشاوندانش که مى مردند اقامه عزادارى مى کرد و مى گریست و نوحه خوانى مى کرد.(24) به عنوان مثال وقتی خبر شهادت برادرش محمد بن ابی بکر را شنید، با اینکه از لحاظ فکری و سیاسی در جبهه مخالف عایشه بود و در جنگ جمل نیز مقابلش ایستاد، اما باز هم عایشه براى او خیلى ناله کرد و گریست و پس از نماز، بر علیه معاویه و عمروعاص نفرین کرد.(25)
علاوه بر این صحابیان شناخته شده، نقل های تاریخی دیگری نیز درباره عزاداری و سوگواری مردمان معاصر رسول خدا - به این نکته نیز توجه کنیم که در تقسیم بندی های اهل سنت هر کسی پیامبر را یک بار دیده باشد، از صحابه به شمار می رود - وجود دارد. مثلا سعید بن مسیب، که افضل تابعین است و مرسلات او از نظر اهل سنت صحیح ترین است.(26) می گوید زمانی که پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) رحلت کرد شهر مکه از شدت ناله و گریه مردم به لرزه درآمد. ابوقحافه علت این صدا را جویا شد، در جواب گفتند که پیامبر رحلت فرمود. سپس ابوقحافه آیه استرجاع را خواند.(27) مردم مدینه نیز با شنیدن خبر مرگ پیامبر(صلی الله علیه و آله) به شدت گریستند. ام سلمه می گوید: شبی که پیامبر از دنیا رفت، هیچ کس نخوابیده بود و همگی در غم از دست دادن آن حضرت با صدای بلند گریه می کردیم... . مدینه یکصدا فریاد و ناله و گریه شده بود. نزدیک صبح بلال شروع به اذان گفتن کرد و وقتی به نام پیامبر رسید با صدای بلند گریه کرد، به طوری که از شدت گریه و غم و اندوه بی هوش شد. با گریه بلال حزن و اندوه حاضران چند برابر شد.(28)
بلاذری نیز می نویسد: وقتی رسول خدا از دنیا رفت عایشه به همراه دیگر زنان به عزاداری پرداخت و به سر و صورتش می زد.(29) حضرت فاطمه(علیها السلام) نیز پس از دفن پدر کنار قبر ایستاد، خاک آن را بر سر می ریخت و می گریست و شعرهایی با این مضمون می خواند که: «کسى که تربت [خوشبوى] حضرت احمد(صلی الله علیه و آله) را ببوید؛ نیازى نیست که دیگر در طول زمان عطر خوشبوى غالیه ببوید. مصائب آن چنان سنگینى بر من فرود آمده است که اگر؛ بر روزها فرو ریزد همانند شبانگاهان تیره و تار خواهد شد.(30)
درباره عزاداری و سوگواری برخی دیگر از صحابه و تابعین نیز نقل های تاریخی متعددی وجود دارد. برای مثال می بینیم که عبدالله بن مسعود که از بزرگان صحابه است بعد از مرگ عمر کنار قبر او ایستاد و گریه کرد.(31) یا در سیره عبدالله بن عمر نیز آمده است که وی، پس از کشته شدن حجربن عدی، یار با وفای علی بن ابیطالب(علیه السلام) به شدت گریه کرد. در هنگام شنیدن خبر شهادت حجر، عبدالله در بازار بود. آنچه در اختیار داشت رها کرد و ایستاد، آنگاه در حالی که گریه می کرد فریاد زد.(32) یا درباره احنف بن قیس، که از صحابه بشمار می آید و مورد قبول اهل سنت نیز هست گفته شده که کنار قبر برادرش رفت و گریه کرد و اشعاری در فراقش سرود.(33)
به هر حال تعداد گزارش های تاریخی راجع به سوگواری و عزاداری صحابه و تابعین در فراق عزیزان و یاران و اعضای خانواده شان، بسیار دامنه دارتر از این است که قابل انکار باشد.
عزاداری در سیره علمای اهل سنت
علاوه بر آنچه گفته شد باید این به این نکته مهم هم توجه که کرد که موضوع جواز و مشروعیت عزاداری، مسأله ای است که از لابه لای منابع و کتب علمای اهل سنت نیز می توان بیاناتی راجع به آن یافت. برای مثال می بینیم که خالد ربعی از چهل شبانه روز گریستن آسمان و زمین در مرگ عمر بن عبدالعزیز سخن می گوید.(34) جالب تر از آن اما اتفاقاتی است که بعد از مرگ عالم بزرگ اهل سنت، جوینی از قول ذهبی نقل شده است: «چشم ها هرگز مثل آن روز که برای او گریان بودند دیده نشده بود... در عزای او منبرش را شکستند و بازارها را بستند، و در رثای او قصیده ها گفتند و او که حدود چهار صد شاگرد داشت، آنها همه قلم و دواتها را شکستند و یک سال اقامه عزا نمودند... در طول این مدت طلبه های او در کوچه و بازار شهر می چرخیدند و نوحه سرایی می کردند».(35)البته موارد عزاداری و گریه و نوحه خوانی علمای اهل سنت در مرگ عزیزان و بزرگان شان منحصر در این نمونه ها نیست و آنها پیش از عزاداری برای هر کس دیگر، برای مصیبت حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) سوگواری کرده اند. بسیاری از علما و شاعران اهل سنت برای امام حسین(علیه السلام) مرثیه سروده اند و قصه گویان اهل سنت نیز عزاها و مصائب امام حسین(علیه السلام) را به زبان قصه بیان کرده اند.(36) نمونه های از آن عبارت است از:
- وقتی خبر کشته شدن امام حسین(علیه السلام) را به حسن بصرى از تابعین مشهور و از علمای بزرگ اهل سنت دادند، به قدرى گریه کرد که دو طرف گیجگاهش تکان مى خورد. ربیع بن خیثم و تابعین فراوان دیگری نیز برای امام حسین(علیه السلام) گریه کردند.(37)
- ابوالحسن بصری از علمای اهل سنت وقتی از حالات مردی در بغداد پرسید و شنید برای امام حسین(علیه السلام) گریه می کند، او هم برای حضرت گریست.(38) همچنین در سال 352 هجری قمری در بغداد بخاطر عزاداری برای امام حسین(علیه السلام) بازارها تعطیل می شد و نوحه سرایی می کردند.(39) و فقط علمای حنابله با این کار مخالف بودند.(40)
- در روز عاشورا از سبط ابن جوزى خواسته شد که بر فراز منبر رفته و از مقتل و چگونگى شهادت امام حسین(علیه السلام) براى مردم سخن گوید. سبط ابن جوزى این خواسته را پذیرفت و بر بالاى منبر تکیه زد، او پس از یک سکوت طولانى، دستمال خویش بر صورت نهاد و گریه شدیدى سرداد و آن گاه در حالى که مى گریست اشعاری بدین مضمون سرود که: «واى به حال کسى که شفیع اش دشمن او باشد! در هنگامه قیامت، که براى بیرون آمدن مردم از زمین در صور دمیده مى شود سرانجام در قیامت فاطمه زهرا وارد محشر مى شود، در حالى که پیراهن او به خون حسین(علیه السلام) آغشته است». سپس سبط ابن جوزى از منبر پایین آمد و اشک ریزان به خانه خویش رفت.(41)
- امروزه نیز برخی از علمای اهل سنت به گریه و عزاداری برای امام حسین(علیه السلام) سفارش می کنند و خود در این مراسم حاضر می شوند و در بسیاری از مناطق خصوصا در ایران شاهد عزاداری و اطعام از سوی اهل سنت در روز عاشورا می باشیم، به عنوان مثال در شهر اسدیه خراسان جنوبی، هر سال در روز عاشورا به یاد امام حسین(علیه السلام) مقدار زیادی غذا توسط اهل سنت پخته می شود و بین مسلمانان توزیع می شود. در مناطق سنی نشین کشورهای خلیج فارس و سایر کشورهای عربی نیز مردم هر چند عزاداری محرم و عاشورا را به روش شیعیان عراق، لبنان و بحرین انجام نمی دهند، اما در روز عاشورا به پختن غذاهای مخصوص و اطعام دیگران پرداخته، از جشن و سرور پرهیز می کنند و هر از چندگاه شمار اندک اهل سنت، که در جوار مساجد و یا تکایا و حسینیه های اهل تشیع زندگی می کنند، در مراسم عزاداری آنان شرکت می نمایند. به عنوان مثال مرحوم علامه سید محسن امین که در سال 1321 ق به مصر سفر کرده است، وضعیت عزاداری مردم مصر، اعم از شیعه و اهل سنت، و علاقه آنان به اهل بیت را همچون عراقی ها شمرده است.(42)
عزاداری در فقه اهل سنت و شیعه
در بررسی موضوع عزاداری در فقه اهل سنت می بینیم که - شاید بر اساس همین شواهد و بیانات تاریخی پیش گفته - هیچ کدام از فقهای چهارگانه فتوا به تحریم اصل گریه کردن در رثای مرگ عزیزان و اطرافیان نداده اند و همه شان فی الجمله و تحت شرایطی آن را مجاز شمرده اند؛ بدین بیان که جملگی گریه بدون فریاد زدن را مباح دانسته اند، اما گریه با صوت و شیون در بین ایشان محل اختلاف است. شافعیه و حنابله بر این باورند که چنین گریه اى اشکال ندارد اما مالکیه و حنفیه اجازه آن را نمى دهند.(43)در فقه شیعه نیز عموما با تکیه بر احادیث اهل بیت(علیهم السلام) اصل مسأله عزاداری بر نزدیکان مشروع و مجاز و عزاداری بر سالار شهیدان از مؤکدترین مستحبات شمرده شده است و فقط احتیاط ها و کراهت ها و بعضا تحریم هایی راجع به نوحه سرایی به باطل و دروغ، پاره کردن گریبان، سیلی زدن به صورت، زخمی کردن خود، بریدن و کندن مو، فریادهای خارج از حد اعتدال و به طور کلی هر عملی که موجب غضب خداوند بشود، صادر شده است.(44)
نتیجه اینکه بعد از بیان همه این شواهد، باز هم می پرسیم که کدام عقل سلیمی می تواند حکم کند که موضوع عزاداری امری «خارج از دین» و «اضافه شده» در آن است؟ به خصوص اگر این عزاداری برای شخصیتی بی نظیر همچون اباعبدالله الحسین(علیه السلام) و بزرگداشت حماسه بی نظیر عاشورا باشد. اساساً سوگوارى در مرگ اشخاص یک نوع تعظیم و احترام به آنان و رعایت موقعیّت و شخصیّت شان محسوب مى شود. از آن بالاتر اقامه عزادارى براى امام حسین(علیه السلام) به عنوان احیا کننده دین و اولین معلم مکتب آزادگی و ایثار و مبارزه علیه ظلم، علاوه بر تجلیل از مقام شامخ آن امام همام، از مصادیق روشن تعظیم شعائر الهى است. همان موضوعی که در آیه 158 سوره بقره درباره اش می خوانیم: «وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللهِ فَاِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوب»؛ (هر کس شعائر الهى را بزرگ دارد، این کار نشانه تقواى دل هاست).
پینوشتها:
(1). فرهنگ معاصر عربی- فارسی، آذرنوش، آذرتاش، نشر نی، تهران، 1388 هـ ش، چاپ دهم، ص 29.
(2). رسائل المرتضی، الشریف، المرتضى، تحقیق: الحسینی، سید احمد، چاپخانه خیام، قم، 1410 هـ ق، چاپ اول، ج 2، ص 264؛ وهابیت بر سر دو راهى، مکارم شیرازی، ناصر، انتشارات، قم، مدرسه الامام على بن ابى طالب(ع)، 1386 هـ ش، چاپ نهم، ص 11.
(3). کشف الغمة فی معرفة الأئمة، اربلى، على بن عیسى، محقق / مصحح: رسولى محلاتى، هاشم، نشر بنی هاشمی، تبریز، 1381 هـ ق، چاپ اول، ج 2، ص 134.
(4). الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فى وجوه التأویل، زمخشرى، محمود بن عمر، حسین احمد، مصطفى، دار الکتاب العربی، بیروت، 1407 هـ ق، چاپ سوم، ج 2، ص 497.
(5). بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1403 هـ ق، چاپ دوم، ج 44، ص 279.
(6). الأمالی، ابن بابویه، محمد بن على، نشر کتابچى، بیروت، 1376 هـ ش، چاپ ششم، ص 130.
(7). مسند أحمد بن حنبل، شیبانی، أحمد بن محمد بن حنبل، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1421 هـ ق، چاپ اول، ج 38، ص 146؛ أخبار مکة فی قدیم الدهر و حدیثه، مکی فاکهی، محمد بن إسحاق، محقق: عبد الله دهیش، عبد الملک، دار خضر، بیروت، 1414 هـ ق، چاپ دوم، ج 4، ص 33.
(8). المعجم الکبیر، طبرانی، سلمان بن أحمد، محقق: السلف، حمد بن عبد المجید، مکتبه ابن تیمیه، قاهره، بی تا، چاپ دوم، ج 3، ص 142.
(9). سیرة الحلبیّه، حلبی، علی بن إبراهیم بن أحمد، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1427 هـ ق، چاپ دوم، ج 2، ص 335.
(10). أسد الغابة فی معرفة الصحابة، ابن اثیر، علی بن محمد، دار الفکر، بیروت، ١۴٠٩ هـ ق، ج 1، ص 343.
(11). سنن أبی داود، أبو داود سلیمان بن الأشعث بن إسحاق، محقق: محمد محیی الدین عبد الحمید، المکتبة العصریة، صیدا – بیروت، بی تا، ج 3، ص 201.
(12). صحیح بخاری، بخاری، محمد بن إسماعیل، محقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر، دار طوق النجاة، بیروت، 1422 هـ ق، چاپ اول، ج 2، ص 83.
(13). المستدرک على الصحیحین، النیسابوری، محمد بن عبدالله، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، دار الکتب العلمیة، بیروت،1411هـ ق / 1990 م، الطبعة الأولى، ج 4، ص 43؛ عقد الفرید، اندلسى، ابن عبد ربه، دار احیاء التراث العربى، بیروت، 1420هـ ق / 1999 م، الطبعة الثالثة، ج 3، ص 197.
(14). صحیح بخاری، همان، ج 2، ص 84.
(15). بحار الانوار، همان، ج 44، ص 247.
(16). همان، ص 287.
(17). همان، ص 284.
(18). لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقیه، مجلسى، محمدتقى بن مقصودعلى، نشر اسماعیلیان، قم، 1414 هـ ق، چاپ دوم، ج 2، ص 436.
(19). صحیح بخاری، همان، ج 6، ص 13.
(20). التاریخ القویم لمکة و بیت اللَّه الکریم، کردی، محمدطاهر، دار خضر، بیروت، 1420 هـ ق، چاپ اول، ج 1، ص 198- 203.
(21). المصنف، حمیری یمانی صنعانی، عبد الرزاق بن همام، محقق: أعظمی، حبیب الرحمن، المکتب الإسلامی، بیروت، 1403 هـ ق، چاپ دوم، ج 3، ص 558؛ المستدرک على الصحیحین، ضبی طهمانی، حاکم محمد بن عبد الله، تحقیق: عبد القادر عطا، مصطفى، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1411هـ ق، چاپ اول، ج 3، ص 336.
(22). شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة، الطبری، أبو القاسم هبة الله ابن الحسن بن منصور الطبری، دار طیبة، بیروت، 1423 هـ ق / 2003 م، الطبعة الاولی، ص 1371.
(23). پیامبرى و جهاد، فارسی، جلال الدین، انجام کتاب، تهران، 1362 هـ ش، ص 302.
(24). ترجمه طبقات کبرى، مهدوى دامغانى، محمود، فرهنگ و اندیشه، تهران، بی تا، ص 234.
(25). تاریخ الأمم و الرسل و الملوک، طبری، محمد بن جریر، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1407هـ ق، الطبعة الأولى، ج 3، ص 132.
(26). اختصار علوم الحدیث، ابن کثیر، إسماعیل بن عمر، تعلیق و شرح: صلاح محمد محمد عویضه، دارالکتب العلمیه، بیروت، ۱۴۰۹ هـ ق/۱۹۸۹م، ص 135.
(27). شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة، الطبری، همان.
(28). البدایة والنهایة، ابن کثیر، إسماعیل بن عمر، مکتبة المعارف، بیروت، بی تا، ج 5، ص 270.
(29). النهایة فی غریب الحدیث، جزرى، ابن اثیر، موسسه مطبوعاتى اسماعیلیان، قم، 1367 هـ ش، چاپ چهارم، ج 4، ص 245؛ جمل من أنساب الأشراف، بلاذرى، احمد بن یحیى، دار الفکر، بیروت، 1417 هـ ق، چاپ اول، ج 1، ص 590.
(30). التاریخ القویم لمکة و بیت اللَّه الکریم، همان، ص 196.
(31). العقد الفرید، همان، ج 3، ص 201.
(32). الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، محقق: البجاوی، علی محمد، دارالجیل، بیروت، 1412 هـ ق، چاپ اول، ج 1، ص 487.
(33). العقد الفرید، همان، ص 202.
(34). الروض الفائق، الشیخ شعیب الحریفیش، مطبع الاستقامة، قاهره، بی تا، ص 255؛ الغدیر، علامه امینى، عبد الحسین، مرکز الغدیر، بیروت، 1416 هـ ق، چاپ اول، ج 11، ص 155.
(35). ر.ک: سیر أعلام النبلاء، ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، محقق: شعیب ارناؤوط، اسد، حسین، موسسة الرسالة، بیروت،۱۴۰۱ هـ ق، چاپ اول، ج 35، ص 444 تا ص 450.
(36).البیان و التبیین، جاحظ، ابوعثمان عمرو بن بحر، دار المکتبة الهلال، بیروت، 2002 م، چاپ اول، ج 1، ص 179.
(37). ر.ک: شرح حال و فضائل خاندان نبوت، عطائی، محمد رضا، انتشارات آستان قدس، مشهد، 1379 هـ ش، چاپ اول، ص 357.
(38). نشوار المحاضرة وأخبار المذاکرة، التنوخی البصری، أبو علی المحسن بن علی بن محمد، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1424 هـ ق، الطبعة الأولى، ج 1، ص 396.
(39). تاریخ الإسلام، ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، تحقیق: د. عمر عبد السلام تدمری، دار الکتاب العربی، بیروت، 1407هـ ق / 1987 م، چاپ اول، ج 26، ص 11.
(40). نشوار المحاضرة وأخبار المذاکرة، همان، ج 1، ص 398.
(41). البدایه و النهایه، إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی أبو الفداء، مکتبة المعارف، بیروت، بی تا، چاپ اول، ج 13، ص 194؛ التذکره، سبط ابن الجوزی، شمس الدین ابوالمظفر یوسف بن حسام الدین، چاپ الغری، نجف، بی تا، چاپ اول، ص 284.
(42). ر.ک: مجله الهدی، شماره 2، چاپ قم، ذی القعده 1391، به نقل از: محرم در اقوام و ملل، پیمانی، محبوبه، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، قم، 1392 هـ ش، چاپ اول، ص 178.
(43). الفقه على المذاهب الأربعة، عبد الرحمن بن محمد عوض الجزیری، بیروت، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1424هـ ق، چاپ دوم، ج 1، ص 484.
(44). جواهر الکلام، النجفی، محمد حسن، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، بی تا، ج 4، ص 364.
منبع: آیین رحمت
پرسش و پاسخ مرتبط
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}